طی شد بهار عمر، بیا ای نگار ما
بنشین ز روی مهر، دمی در کنار ما
با آن که حاضری و حضورت همیشگی است
دیدار توست آرزوی چشم زار ما
از دشمنان چه زخم زبان ها شنیده ایم
و از دوست نغمه ی غم هجر ان یار ما
در سینه آتش است و به دل داغ دوریت
آقا بیا، بیا که شد از کف قرار ما
لبریز گشته کاسه ی صبری که داشتیم
از حد بسی گذشته دگر انتظار ما
بر روی قلب تک تک ما نقش بسته است
یابن الحسن(عج) تویی سند افتخار ما
دستان ما تهی و نداریم اعتبار
آقا بیا بیا که تویی اعتبار ما
آقا صفای هر دو جهان از وجود توست
نامت همیشه ورد لب است و شعار ما
آقا ببین که طاق شده طاقت همه
رفته ز کف ز دوری تو اختیار ما
دنیای ما سیاه تر از زلف تار توست
شد تیره تر ز ظلمت شب روزگار ما
ما را به یک نگاه اگر میهمان کنی
آن یک نگاه هستی و دار و ندار ما
سوی مزار ما گذری گر کنی ز مهر
گلشن شود به یمن قدومت مزار ما